معنی نوعی خودروی جنگی

حل جدول

نوعی خودروی جنگی

نفربر


نوعی خودروی ژاپنی

سوبارو


نوعی خودروی کره‌ای

دوو


نوعی خودروی ایسوزو

ارگا


نوعی خودروی ایتالیایی

فراری


نوعی خودروی رنو

اسکالا


نوعی کشتی جنگی

ناو؛ از دیدگاه تاریخی ناو به شناورهای کوچکی گفته می‌شد که می‌توانست بدون وابستگی به یک ناوگان ماموریتهای خود را نظیر شبیخون زدن به کشتی‌های تجاری دشمن انجام دهد. در اواخر سدهٔ نوزدهم واژه ناو به هرگونه شناوری که توانایی انجام چنین ماموریتی داشت اطلاق می‌شد و از دهه 1890 تا اواخر 1950 ناوها گونه‌ای از کشتی‌های جنگی بودند که از لحاظ پهنا و درازا از رزمناوها کوچک‌تر و از ناوشکن‌ها بزرگترند.


نوعی هواپیمای جنگی

میراژ

فانتوم، میگ، سوخو


نوعی لباس جنگی

گبر


نوعی خودرو جنگی

نفربر

لغت نامه دهخدا

خودروی

خودروی. [خوَدْ / خُدْ] (نف مرکب) آنچه نکشته و ننشانده اند. آن نباتی که تخم آن نکشته اند. (یادداشت مؤلف). خودرو:
نرگس سیراب یابی اندر او وقت تموز
لاله ٔ خودروی بینی اندر او گاه خزان.
فرخی.
در کف لاله ٔ خودروی نهد سرخ قدح
راغ همچون پر طوطی شود از سبز گیاه.
فرخی.
تا لاله ٔ خودروی نگردد چو گل سیب
تا نرگس خوشبوی نگردد چو گل نار.
فرخی.
می ده پسرا بر گل، گل چون مل و مل چون گل
خوشبوی ملی چون گل خودروی گلی چون مل.
منوچهری.
تا گل خودروی بود خوب روی
تا شکن زلف بود مشکبوی.
منوچهری.
در سجده رود خیری با لاله ٔ خودروی
سرخی نه بشنگرفش و سبزی نه بزنگار.
منوچهری.
هر کجا یابی زین تازه بنفشه ٔ خودروی
همه را دسته کن و بسته کن و پیش من آر.
منوچهری.
اگر صدره بپالایی مس و روی
بپالودن نگردد زرّ خودروی.
(ویس و رامین).
بر تو جوان گونه ٔ پیری چراست
لاله ٔ خودروی تو خیری چراست ؟
نظامی.
آن گل خودرای که خودروی بود
از نفس باد سخنگوی بود.
نظامی.
تو از نبات گرو برده ای بشیرینی
به اتفاق ولیکن نبات خودرویی.
سعدی.
چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول
چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی.
سعدی.
خواب از خمار باده ٔ نوشین بامداد
بر بستر شقایق خودروی خوشتر است.
سعدی.
|| نودولت. نوکیسه. تازه بدوران رسیده. ندیدبدید. (یادداشت بخط مؤلف). خودرو. || (اِ مرکب) گل لاله. خودرو. (یادداشت مؤلف).
- خودروی لاله، لاله ٔ خودروی. شقایق. (یادداشت مؤلف):
درود از من بدان خودروی لاله
که دارد چشمم آگنده بژاله.
(ویس و رامین).
|| بدون تربیت و بالیدگی. نمو خودبخودی. (ناظم الاطباء). خودرو.

فرهنگ فارسی هوشیار

جنگی

‎-1 (صفت) منسوب به جنگ لوازم جنگی، (صفت) رزم آور جنگنده حربی.

واژه پیشنهادی

نوعی سلاح جنگی

خمپاره انداز

دوشکا

معادل ابجد

نوعی خودروی جنگی

1045

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری